اخرین اپ

امروز خیلی دلتنگ بودم ...  بیش تر از همه وقت های دیگه ... جوری که به زمین و زمان فحش میدادم...

زانو هام توهم بود سرمو گذاشته بودم رو بازو هام.. چشمامو بسته بودم ... اولین و آخرین دیدارمون رو 

به یاد آوردم...

من تسلیم شدم ... روزگار خیلی بی معرفتی ... خدایا ... 4 ساله با هم بودیم ... توی همه تلخ و 

شیرین ها ... چرا منو عاشقش کردی؟ وقتی تقدیر رو جوری رقم زدی که بهش نرسم...

از این به بعد باید با اسم و عکس و اشک هام براش سر کنم

دیگه تموم شد .

هیچ وقت بلد نبودم دختربازی کنم... بر خلاف تموم دوستام که 6 تا 6 تا دوست دختر داشتند تنها 

همدم و عشقم، فاطمه زندگیم بود. تو خوشی و ناخوشی پیش هم بودیم. گاهی وقتا من کم می 

آوردم که خیلی کمکم میکرد برگردم ... هنوز عطر چادرش یادمه. وقتی دست روی گونه هاش می

کشیدم.. وقتی دست هاشو گرفتم... از 15-16 سالگیم تا الان که 20 سالمه حاضرم قسم بخورم که 

فقط و فقط یه دختر عشق زندگیم بوده و اونم فاطمه بود.

میگن عشق تو فیلماست... خداکنه همش فیلم بوده باشه... کاشکی فردا صبح چشمامو باز کنم 

ببینم همش فیلم بوده...

خیلی وقته افسردگی گرفتم دارم از بین میرم.

اتاقم بدجوری بوی تنهایی میده. میگن تنهایی خوبه اما دو نفرش... که "یه نفرش" نصیب ما شد

خداحافظ

شاید برای ....

همیشه